گذشتهی ساده:
pulled upشکل سوم:
pulled upسومشخص مفرد:
pulls upوجه وصفی حال:
pulling upشکل جمع:
pull-upsسرزنش کردن، ملامت کردن، تذکر دادن، گیر دادن
She pulled her colleague up for being late to the meeting.
او همکارش را بهخاطر دیر رسیدن به جلسه سرزنش کرد.
Don’t pull me up on minor mistakes; focus on the big picture.
به اشتباهات کوچک گیر نده؛ به کلیت موضوع توجه کن.
باز کردن، نمایش دادن، فراخوانی کردن، آوردن (اطلاعات روی صفحهی کامپیوتر)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He pulled up the website to check the latest news.
او سایت را باز کرد تا جدیدترین اخبار را بررسی کند.
The software can pull up customer records instantly.
نرمافزار میتواند بلافاصله سوابق مشتریان را نمایش دهد.
ایستادن، متوقف کردن، کنار کشیدن، نگه داشتن (خودرو)
The police car pulled up behind the speeding vehicle.
ماشین پلیس پشت خودرویی که با سرعت میرفت توقف کرد.
He pulled up beside the curb to let me get in.
او کنار جدول ایستاد تا من سوار شوم.
(pull-up) بارفیکس (تمرین بالا کشیدن بدن از میله)
شکلهای نوشتاری دیگر: pullup و pull up
She improved her pull-up count after weeks of training.
پساز هفتهها تمرین، تعداد بارفیکسهایش بهتر شد.
He can do ten pull-ups without stopping.
او میتواند ده بار بارفیکس بدون توقف انجام دهد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pull up» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pull up